[ad_1]
برچسب استاد حسین طیبیحسین طیبی
[ad_2]
لینک منبع
[ad_1]
اینستاگرام بازیگر سرشناس زن هک شد | عکس
[ad_2]
لینک منبع
[ad_1]
او در اداره گفت:«وحید زردی آهنگساز آلبوم موسیقی مسخ شخصی است که دلمشغولی بین المللی دارد؛ او در این اثر در ابتدا خودش را درگیر یک فاجعه تراژدیک میکند ولی در نهایت ماهیت آن به وسطه فرهنگ ایرانی تغییر داده و مانند کرم ابریشمی است که تبدیل به پروانه میشود.»
مشایخی در ادامه با تاکید بر این موضوع که ما ایرانیها آدمهای علمی نیستیم، خاطرنشان کرد:«ما ممکن است علمی فکر کنیم اما علمی عمل نمیکنیم و آینده نگری نداریم و دنبال علت و معلول نیستیم. همچنین در فرهنگ ایرانی نقشه و اجرا با هم انجام میشود و این روند بخشی از فرهنگ ماست که وحید زردی از آن بی نصیب نمانده است. معنی دقیق این موضوع یعنی وحید زردی در ابتدا آهنگ را مانند آثار ایرانی در ذهنش ساخته و آن را بداههنوازی کرده و بعد آن را تبدیل به نت کرده است.»
نادر مشایخی در بخش دیگری از صحبت های خود با اشاره به اینکه قرار است تمام آثار وحید زردی ۲۴ مارچ ۲۰۱۷ در فرانسه به نمایش درآید، گفت:«آهنگساز آلبوم موسیقی مسخ نسبت به رمان مسخ دید ایرانی داده که در عین غمگینی و ناامیدی اما در آن یک زیبای خاص ایرانی دارد و برای خودش فلسه دارد.»
مشایخی در پایان صحبت های خود گفت:«آلبوم مسخ با پوچی کاری ندارد و دائماً فاجعه را تکرار و از غم زیبایی می سازد.»
در ادامه نصرتی، مسئول نشر خورشید آهنگ، گفت:«در برهه ای که موسیقی لحظه ای فراگیر شده ما در نشر خورشید آهنگ بر روی آلبوم هایی کار می کنیم که برای تنهایی بتوان به آنها پناه برد و حرفی برای گفتن داشته باشد.»
در ادامه این مراسم رونمایی وحید زردی درباره دغدغه خود از ساخت این اثر گفت:«دغدغه اولیه من برای ساخت این اثر صلح بود و بعد که به این موضوع فکر کردم فهمیدم که که اگر بخواهم درباره این موضوع حرفی بزنم باید با وجود خود به صلح رسیده باشم،به همین خاطر در بخش اول این آلبوم تا قبل از قطعه مکاشفه شروع کردم به جراحی کردن که بازگو کننده یک تراژادی برای بازسازی هویت دوباره انسان است.»
وی ادامه داد:«من در این اثر سعی کردم از حرفهای قشنگ و زیبا دست را بردارم و بگویم که برای رسیدن به یک صلح باید اول درونم را جراحی کنم و مکاشفه کنم و بعد که به انضباط درونی رسیدم آن موقع می توانم به مخاطبم بگویم که تو هم می توانی درباره درون خودت شروع کنی به جستجو کردن و مکاشفه کردن.»
این آهنگساز با اشاره به اینکه موسیقی می تواند فراتر از کلمه وارد شود،گفت :«زمانی که کافکا در سال ۱۹۱۵ این رمان را منتشر می کرد جهان نمی توانست کافکا را درک کند،چرا که ذات دنیای مدرن با ما این کار را کرد و ۹۰ درصد روابط به سطح نازل شده است.»
وی در پایان صحبت های خود خاطرنشان کرد:«پیام ما در آلبوم مسخ اینگونه خلاصه شده است که برای رسیدن به صلح ، سلامتی ، اتحاد و …باید از دقت و انضباط درونی شروع کنیم.»
قطب الدین صادقی، نمایش نامه نویس در پایان این نشست رونمایی درباره بخش موسیقی آلبوم موسیقی سخنی نگفت و سخنانش را بر روی شخصیت کافکا و تاثیر افکار این نویسنده متمرکز کرد.او گفت:«کافکا نادرترین نوریسنده قرن ۲۰ است و هیچ کس مانند کافکا از فردانیت دفاع نکرده است.»
صادقی با اشاره به این موضوع که کافکار افکار ضد جمع داشته خاطرنشان کرد:«من کمتر کسی را دیدم که از تشکلیات گروهی بدش بیاد ولی کافکا اینگونه نیست و تک و تنها ایستاد و از فردانیت در مقابل جمع دفاع کرد, به همین دلیل هم در کمونیسم و هم در فاشیسم اثارش را سوختند.»
این هنرمند در پایان گفت:«وقتی پای منافع عمومی مانند صلح،آزادی،پاکی و …به میان می آید تقریبا ۹۰ درصد مردم از این موضوعات استقبال می کنند اما کافکا در این حوزه وارد نشده و ما را علیه خودمان می شوراند.»
در پایان این مراسم حامی علیزاده به صورت بداهه و با استفاده از صحبت های نادر مشایخی یک پرفورمنس بر اساس آلبوم موسیقی مسخ اجرا کرد و مورد تشویق جمعیت حاضر در سالن قرار گرفت.
[ad_2]
لینک منبع
[ad_1]
برچسب حسین علیزادهمجید خلج
[ad_2]
لینک منبع
[ad_1]
«مارتین کولشتت» پیانیست و آهنگساز جوان آلمانی، زاده سال ۱۹۸۸ و خالق آلبومهای پرفروشی چون TAG (روز) و Nacht (شب)، پنجشنبه ۵ اسفند ماه در فستیوال موسیقی صبا، برای نخستین بار در تهران روی صحنهی تالار رودکی رفت. او با این ایده که «موسیقی موجودیتی ثابت و تمامشده نیست، بلکه در دیالوگی مداوم بین موسیقیدان و شنونده جریان دارد»، قطعههای مُدولار خود را اجرا کرد. او راه خود را از میان بدنهای چوبی، چکشها وسیمهای پیانو به موسیقی مییابد و آن را برخاسته از دل طبیعتی میداند که در آن زاده شده و وابستهی آن است. کولشتت در اجرای خود … ادامه مطلب»
[ad_2]
لینک منبع
[ad_1]
برچسب حسین دهلویهومن دهلوی
[ad_2]
لینک منبع
[ad_1]
- * بهعنوان نخستین سؤال میخواهم بدانم موسیقی خود را چگونه توصیف میکنید؟ اگر قرار باشد موسیقیتان را با واژهها و تعابیرِ خودتان شرح دهید، چه میگویید؟
این بحثی است که تقریباً هر روز با آن مواجهام. روز گذشته پیش «پیمان یزدانیان» رفتم که قرار است امشب در بخشی از اجرا با هم همنوازی داشته باشیم. در آن دیدار ابتدا تلاش کردیم که همه چیز را در چهارچوب ژانرها قرار دهیم؛ اما نشد. به نظر من دستهبندی موسیقایی کار چندان آسانی نیست. شاید بتوانم موسیقی خودم را نوعی موسیقی فیلم توصیف کنم. فیلمی که هنگام اجرا مخاطبان را به درون خود میکِشد و صحنههایی را پیش روی آنان میآفریند. نمیدانم… در موسیقیِ من پیانو در محوریت است؛ اما با بارقههایی از موسیقی الکترونیک. نمیدانم؛ شاید خوشحالم که بگویم بسیار عالی است که در حال حاضر هیچ قالب و تعریف مشخصی برای این موسیقی وجود ندارد.
- * شما گفتهاید به باور شما این موسیقی نیست که وجود دارد، بلکه فقط موسیقیدان وجود دارد و مخاطبان و آن چیزی که بین این دو میگذرد. میشود کمی این توصیف را بسط دهید؟
بهنظر من هیچ کس نمیتواند موسیقیاش را شرح دهد؛ این کار، اصلاً آسان نیست. در خلق موسیقی، عوامل بسیاری نقش دارد، مثل آهنگسازی یک قطعه، روابط بین نُتها و تونالیته، و همچنین عوامل فیزیکی. چیزهای زیادی باید با هم درآمیزند تا موسیقی بهوجود بیاید؛ اما هیچکس نمیتواند موسیقی و کاری که موسیقی با تو و ذهن تو انجام میدهد را توصیف کند. برای من واژههای مناسبی برای توصیف وجود ندارد؛ یعنی بهوسیلهی واژگان زبان نمیتوانم آن را شرح دهم. به باور من، ما با بُعدی دیگر و حتی جهان دیگری مواجه هستیم. آنچه میگذرد، گفتوشنیدی مدام است میان نوازنده و شنوندگان. قطعههای من هفتاد درصد بر اساس بداهه پایهریزی شده؛ بداههای که متأثر از حال وهوای مخاطبان، فضای اجرا و حتی کشوری است که در آن اجرا میکنم.
- * اصلاً چه چیزی باعث شد که شما یک موسیقیدان شوید؟
۱۲ ساله بودم که از مدرسه به خانه آمدم. ما یک پیانوی خیلی قدیمی داشتیم. من پشت آن نشستم و کلید «لا» را فشار دادم. یک ساعتِ پاندولی خیلی بزرگ هم در همان اتاق بود که تمام مدت تیکتاک میکرد. من فقط کلید لا را، با ضرباهنگ تیکتاک ساعت مینواختم. نمیدانم چرا همیشه مضطرب بودم و این کار به من حس آرامش و تمرکز میداد و بنابراین بعد از مدرسه همیشه این کار را تکرار میکردم. شروع آن از اینجا بود. این کار را بهمدت شش ماه ادامه دادم. گاهی ۲۰ دقیقه گاهی وقتها یک ساعت. البته آن زمان نمیدانستم که آن کلید، کلیدِ لا است، چون چیز زیادی از موسیقی نمیدانستم. این اولین گام در یادگیری موسیقی برای من بود. بعد از شش ماه کلیدهای سفید دیگر را هم مینواختم؛ فقط کلیدهای سفید را مینواختم و خیلی محتاط. بله… این شروع کار من بود.
- * پس شما بهنوعی با خودآموزی موسیقی را شروع کردید.
بله. من بهمدت ۳ تا ۴ سال بهصورت خودآموز پیانو مینواختم. سپس در حوزه موسیقی جاز و موسیقی اینتراکتیو کار خود را ادامه دادم.
- * نظر شما در مورد موسیقی جَز چیست و تا چه اندازه از عنصرهای آن در موسیقی خود بهره میبرید؟
جذابیت موسیقی جَز به مفهومی که در پس آن وجود دارد برمیگردد. بهنظر من اینکه بتوانی با دیگران در مورد موسیقی حرف بزنی خیلی خوب است، یا در مورد چیزهایی که در موسیقی وجود دارد، مثل حرف زدن راجع به قطعات. من از چیزی که مینواختم و انجام میدادم چندان مطمئن نبودم و اینکه بتوانم در مورد آن حرف بزنم خیلی برایم مهم بود. موسیقی جز این امکان را به من داد، بهنوعی واژههای مناسب را برای بیان خود در موسیقی در اختیار من قرار داد.
- * این نخستین بار است که به ایران میآیید؟
بله.
- * تا به حال به دیگر کشورهای آسیایی هم سفرکردهاید؟
من به ترکیه و آسیای جنوبی سفر کردهام و در آنجا تعطیلات خود را گذراندهام و این اولین بار است که به ایران میآیم.
- * نظر شما راجع به ایران چیست؟
در همین لحظه تصویری که به ذهنم میآید، شهر شلوغ و غبارآلود تهران است. ما دیروز به کوه رفتیم تا بتوانیم کمی هوای تمیز استشمام کنیم. ولی باید بگویم چیزی که برای من خیلی عجیب بود، میزان محبت مردم ایران است. آنها بسیار دوستداشتنی هستند. همهجا؛ در مترو، اتوبوس، تاکسی، فرودگاه. برگزارکنندههای جشنواره و دیگران، همه بسیار دوستداشتنی هستند. نمیتوانم واژه مؤدب را بهکار ببرم. چیزی فراتر از صرف ادب است. محبت آنها خیلی حقیقی است. من اینجا خیلی احساس راحتی میکنم.
- * پیش از آمدن به ایران، قضاوتی درباره اینجا داشتید؟
نه… من اینطور فکر نمیکنم. من به همه انسانها به یک شکل نگاه میکنم. بهباور من هر جایی که شروع به نواختن میکنی، زمانی که صحنه و پیانو در اختیار تو است، این تماشاگران و احساساتشان هستند که نظارهگر تو هستند. هر جای دنیا که باشی، این مسئله یکسان است.
- * طبیعتاً برای نخستین بار است که شما با یک نوازنده و موسیقیدان ایرانی قرار است که روی صحنه بروید و اجرای مشترک داشته باشید؟
بله.
- * لطفاً کمی راجع به همکاریتان با آقای یزدانیان صحبت کنید. چطور این اتفاق افتاد؟
پیمان حدود دو هفته پیش برای من یک ایمیل فرستاد و ما با هم یک گفتوگوی ایمیلی داشتیم. من کارهای او را روی یوتیوب جستوجو کردم و او هم متقابلاً کارهای مرا شنید. او در مورد ایدههای خود برای من نوشت و من هم در مورد ایدههای خودم. این خیلی خوب بود. او به من گفت که من سه قطعه از تو شنیدم و انگار که ما با یکدیگر همزبان و همبیان هستیم. دیروز ایشان را ملاقات کردم و به خانه او رفتم. با هم چای خوردیم و سپس شروع کردیم به نواختن پیانو. این خیلی دیوانهکننده است که تو آن شخص را نمیشناسی، اما وقتی که شروع میکنی به همنوازی با او، انگار زمان دهبرابر با سرعت بیشتری جریان پیدا میکند و بعد تو شروع به شناختن آن شخص میکنی. ابتدای کار همه چیز خیلی منطقی بود و من به این فکر میکردم که من چه چیزی میتوانم به او ارائه دهم و او چه چیزی برای من دارد؟! ولی با گذشت زمان انگار بُعد انسانی ما شکسته شد و همه چیز به یک کلِ واحد تبدیل شد. ما به هم نزدیک شدیم، نه به این شکل که روبهروی هم قرار بگیریم! انگار که یک چرخش زاویه دید اتفاق افتاد و این خیلی لحظه شگرفی بود و من مطمئنم که امشب هم در اجرا همین اتفاق میافتد. من حدوداً یک همنوازی ۲۰ دقیقهای با او خواهم داشت.
- * پس بهنوعی همنوازی شما دو نفر نوعی بداههنوازی خواهد بود؟
بله. کاملاً بداههنوازی.
- * نظر شما در مورد موسیقی ایرانی چیست؟
یکی از دوستانم قطعاتی از موسیقی ایرانی را برایم نواخت و در مورد کوک و فواصل آن برایم توضیح داد. من نوعی حزن و غم در این موسیقی حس میکنم. انگار که نشان دادن تمام درونیات در این موسیقی نقش بسیار مهمی دارد. همچنین یکی از دوستانم در مورد پیوند موسیقی و مذهب و ابعاد مذهبی و موضوعهای مذهبی آن برایم توضیح داد که بهنوعی اشاره به یکسری وقایع غمانگیز تاریخی دارند.
- * در بداههنوازی با آقای یزدانیان، از چه المانهای موسیقایی بهره میبرید؟
ما ابتدا سعی کردیم که شباهتهایی بین موسیقیهای خودمان پیدا کنیم و سعی کردیم که برای هم توضیح دهیم. اما ۵ دقیقه بعد دیگر این اصلاً اهمیتی نداشت. انگار ذهن ما کاملاً خاموش شد و ما هر دو در فضای یکسانی شروع به پرواز کردیم. فکر میکنم که عناصر موسیقی کلاسیک در کار ما وجود دارد، اما بیشتر بارقههایی از گذشته موسیقی من و پیمان به گوش برسد؛ یعنی دربارهی من موسیقی جز و موسیقی فیلم! در هر صورت کلیشههایی وجود دارد اما مهم این است که ما خود را به جریانی همسان میسپاریم.
– ابتدا سعی کردیم شباهتهایی بین موسیقیهایمان پیدا کنیم، اما دقایقی بعد انگار ذهن ما خاموش شد و در فضای یکسانی شروع به پرواز کردیم
– گویی در موسیقی ایرانی، نشان دادن تمام درونیات نقش بسیار مهمی دارد
– در ایران احساس راحتی میکنم
موسیقی ما – «مارتین کولشتت» پیانیست و آهنگساز جوان آلمانی، زاده سال ۱۹۸۸ و خالق آلبومهای پرفروشی چون TAG (روز) و Nacht (شب)، پنجشنبه ۵ اسفند ماه در فستیوال موسیقی صبا، برای نخستین بار در تهران روی صحنهی تالار رودکی رفت. او با این ایده که «موسیقی موجودیتی ثابت و تمامشده نیست، بلکه در دیالوگی مداوم بین موسیقیدان و شنونده جریان دارد»، قطعههای مُدولار خود را اجرا کرد. او راه خود را از میان بدنهای چوبی، چکشها وسیمهای پیانو به موسیقی مییابد و آن را برخاسته از دل طبیعتی میداند که در آن زاده شده و وابستهی آن است…
[ad_2]
لینک منبع
[ad_1]
برچسب افلیا پرتو
[ad_2]
لینک منبع
[ad_1]
خانم بازیگر به دیدار خانمهای والیبالیست رفت | عکس
[ad_2]
لینک منبع
[ad_1]
میگوید اساتید ما، به ما تنها درس موسیقی ندادند، «آموزش انسان بودن» دادند. همین چند روز پیش در مراسم نکوداشت «جواد معروفی» از او تقدیر شد. «افلیا» عقاید خودش را هم دارد. برای همین است که در دههی هفتم زندگیاش، هنوز آلبومی منتشر نکرده است. میگوید که هر آنچه میدانسته، در این سالها در کار با ارکسترهای بزرگ و گروههای کوچک نشان داده و حالا عصارهی هنرش را به شاگردانش منتقل کرده است.
میپرسم: «غمگین نمیشوید از اینکه میبینید بعد از این همه سال فعالیت، اثری از خودتان به یادگار نگذاشتهاید؟» لحظهای هم تأمل نمیکند و میگوید: «اصلاً. چرا باید غمگین باشم؟ وجود من در شاگردانام تکثیر شده؛ همانطور که «معروفی» در وجود همه ما است. عرصهی انتشار را گذاشتهام برای آنها که فکر میکنند با یکی دو سال ساز زدن، باید آلبوم منتشر و دنیا را متحول کنند! من کار خودم را کردهام. راه خودم را رفتهام. از حضور اساتید بزرگی بهره گرفته و تلاش کردهام شاگرد خوبی برایشان باشم. در خیلی از کنسرتها هم با این اساتید روی صحنه رفتهام. در رادیو نواختهام، در تلویزیون ملی، در ارکسترهای بزرگ و… شاگردان خیلی خوبی تربیت کردهام. از خودم راضی و خوشحالم.»
هر وقت میخواهد از خودش حرف بزند، تأکید میکند که «حمل بر خودستایی نشود». میگوید ناچار است بعضی چیزها را بگوید؛ هرچند دوست ندارد. میگوید باید بگویم تا در تاریخ بماند: «در این سالها کسی روی تاریخ موسیقی ایران کار نکرد. به همین خاطر، ما خودمان ناچاریم تا خیلی حرفها را بزنیم.»
دربارهی تقدیر در مراسم بزرگداشت استاد «معروفی» میگوید: «من از نخستین شاگردان هنرستان موسیقی ملی بودم و پیانو را پیش ایشان نواختم. معروفی، در پیانونوازی مکتب خاص خودش را داشت. خیلیها برای مدتی پیش استاد معروفی شاگردی کردند، اما تنها عدهی معدودی به عنوان پیروان مکتب او در پیانونوازی راهش را ادامه دادند و من یکی از این افراد بودم. دوستان هم لطف داشتند و به این بهانه، از من تقدیر کردند.»
استاد معروفی هم از این شاگردش راضی بوده و در یکی از گفتوگوهایش گفته است: «سبک من را انوشیروان روحانی، اردشیر روحانی، افلیا پرتو، مهین زرینپنجه و ساسان محبی خوب مینوازند. آنها شاگردان خوب من بودهاند که هم موسیقی ایرانی را میدانند و هم موسیقی غربی را. موسیقی ایرانی را وقتی به شاگرد درس میدهیم که دست روانی داشته و موسیقی کلاسیک را زده باشد. چون موسیقی کلاسیک، دست را روان و نتخوانی را قوی میکند. پس از آن، به او موسیقی ایرانی درس میدهیم؛ چون موسیقی ایرانی تکنیک مفصلی دارد.»
موسیقی همواره در خانوادهی «افلیا» جریان داشته است؛ چیز محسوسی مثل خود زندگی. میگوید که پدر و مادرش عضو انجمن موسیقی بودهاند. پدر و برادر هم ساز میزدهاند. یکی سهتار و دیگری ویلُن. برادر میرود به کنسرواتوار موسیقی و خانواده که علاقهی افلیا را میبینند، او را به هنرستان موسیقی میفرستند و او از همان ابتدا، پیانو را به عنوان ساز خود انتخاب میکند: «در هنرستان، تا کلاس نهم دبیرستان، دروس عمومی و موسیقی با هم تدریس میشد تا اگر کسی استعداد موسیقی نداشت، بتواند در دبیرستان دیگری به تحصیلاتش ادامه دهد؛ اما از کلاس نهم تا دوازدهم دروس اختصاصی موسیقی در کنار درسهایی چون ادبیات و تاریخ موسیقی تدریس میشد. ما در هنرستان مثل یک خانواده بودیم؛ استادان ما زیر بال و پر ما را میگرفتند، به ما درس میدادند، آداب روی صحنه رفتن، تکنوازی و گروهنوازی و… را. ما مدیون استادانمان هستیم.»
«پرتو» از هنرستان با اشتیاق حرف میزند. از یک دنیای عجیب و اسرارآمیز. هنرستان برای او، حس و حالی را زنده میکند که در قصهها میتوان نمونهاش را سراغ گرفت. یکباره شوق عجیبی به صدا و صورتش میدمد و میگوید: «کلنل را که میشناسید؟ او خودش تار میزد؛ اما بعد برای تحصیل موسیقی به غرب رفت. به آلمان و فرانسه. همانجا هم اصول موسیقی را فرا گرفت و با علم به ایران برگشت و مدرسهای تشکیل داد که خالقی و معروفی هم عضو آن شدند. آنها عمرشان را برای آموزش موسیقیِ علمی در ایران گذاشتند. ثمر هم داد. شما هنوز و همچنان، هر چه در موسیقی ایران میبینید، به صورت مستقیم و غیرمستقیم از آن دوران تأثیر گرفته است. آقای خالقی انجمن موسیقی ملی را راهاندازی کردند که تمام اساتید در آنجا بودند. هنرستان موسیقی ملی از همینجا سرچشمه گرفت.»
اما حالا تعداد کسانی که به شیوهی «معروفی» ساز میزنند، بسیار اندکاند. معروفی با تمام خدماتی که در زمینهی موسیقی انجام داده، در این سالها آنچنان که باید، شناخته نشده است. او شیوهای ویژه و یکتا داشت که تکنیک در آن آشکار بود. معروفی بیش از چهل سال در زمینه آهنگسازی فعالیت کرد و از نخستین کسانی است که قطعاتی در دامنه موسیقی ایرانی برای پیانو ساخته و تنظیم کرده است. اولین قطعه جواد معروفی «ترانههای خیام» بر اساس رباعیات خیام بود که در ۱۳۱۵ اجرا شد.
«پرتو» دربارهی این که چرا مکتب معروفی پیروان اندکی دارد، میگوید: «موسیقیای که معروفی روی آن کار میکرد، بر پایهی موسیقی علمی، اصول هارمونی و قواعد آهنگسازی بنا شده بود؛ اما این روزها مردم آسانپسند شدهاند و کارهای راحت و شلوغ را دوست دارند. پس طبیعی است که از کارهای امثال معروفی کمتر استقبال میشود. قدم گذاشتن در مکتب او سختیهای خودش را دارد. البته مکاتب دیگر هم باارزشاند؛ اما راهی که معروفی میرفت، آنچنان که باید، در این سالها شناخته نشد و این باعث تأسف است. ضمن اینکه میتوان نظیر این مسأله را در جاهای دیگر نیز مشاهده کرد. مثلاً شما الان نمیتوانید ارکستری مانند ارکستر «فارابی» (به رهبری استاد حنانه) پیدا کنید. در آن ارکستر، پیانو نقش بسیار مهمی داشت. حالا اما ارکسترهای فعال در حوزهی موسیقی کمترند و به همین خاطر، این اتفاقات میافتد. شما باید ارکستری مثل «گلها» داشته باشید و آن وقت قضاوت کنید که آیا نوازندهی خوب کم داریم یا زیاد؟ آیا نقش مکاتب اساتید بزرگ کم شده یا نه؟ الان نمیتوان تنها از روی حدس و گمان و بدون تحقیق حرف زد.»
با همهی اینها شاگرد برگزیدهی معروفی میگوید که استادش باعث شد تا بسیاری به پیانونوازی روی آورند. حرکتی که با «مشیرهمایون شهردار» آغاز شده بود و با «معروفی» به اوج خود رسید: «حالا هم کموبیش جوانان تلاشهایی را انجام میدهند. من همین شب گذشته برنامهای دیدم که یک جوان بیستوچند ساله، پیانویی نواخت که بسیار صحیح و علمی بود. بههرحال من امیدوارم که این راه ادامه پیدا کند.»
پرتو شیوهی خودش را در تدریس دارد: «کسی که پیانوی ایرانی مینوازد، باید تمام دستگاهها و گوشههای موسیقی ایرانی را بداند و علاوه بر آن، به رپرتوار پیانو در موسیقی غربی هم اشراف داشته باشد. پیانو ساز غریبی است؛ اگر آن را ایرانی کوک کنید -همانطور که استاد محجوبی مینواخت- کار دیگری نمیتوان روی آن اجرا کرد؛ بنابراین من سعی میکنم به شاگردانم که توانایی خرید دو پیانو را ندارند، طوری آموزش دهم که قطعات ایرانی را بتوانند با پیانوی غربی بنوازند. بههرحال من از این که این روزها تدریس در موسیقی ساده گرفته میشود، نگرانام. هر کسی میتواند مدتی ساز بزند و بعد این ساز را به دیگران آموزش دهد. ما اگر از استاد خالقی و محجوبی و معروفی یا استادانی مثل علیزاده، مشکاتیان و دیگران صحبت میکنیم، باید یادمان باشد این اساتید یکشبه ره صدساله را طی نکردهاند و برای رسیدن به عنوان استادی، دود چراغ خورده و ریاضت کشیدهاند. طبعاً اشاعه موسیقی این هنرمندان، خود منجر به آشنایی نسل هنرجو و مخاطب میشود. موسیقیِ ردیف برای آموزش است و نه اجرا و یادگیری این منبع و مأخذ به صورت درست، میتواند راهگشای خلق آثار بدیع باشد؛ اما صِرف این دانسته کافی نیست.»
[ad_2]
لینک منبع