[ad_1]
موسیقی ما – رستاک حلاج یکی از خوبهای موسیقی کشور است و این مهم، فقط بهخاطر صدا، ترانهها و موسیقیاش نیست. اتفاق درست آنجا است که او همهی این فاکتورها را با هم دارد و تأثیرگذاریاش به این خاطر است که تمام این اتفاقات از یک ذهن و تفکر ارائه میشود.
حلاج پیش از هر چیز، شاعر است و موسیقی و صدایش در اختیار ادبیات او است؛ ادبیاتی که جای خالیاش در فضای موسیقی کشور بهشدت احساس میشود.
وجود یک «سانگرایتر» (ترانهسرا/آهنگساز) به معنی واقعی کلمه که در سه بخش موسیقی، ترانه و صدا توانا باشد، یک نعمت است که موسیقی ما به انداره کافی از آن بهرهمند نیست. وقتی این مثلثِ هنری، متساویالاضلاع نیست، این ناهماهنگی در اثر تولیدی به گوش میرسد. اینکه ترانهسرا درک درستی از موسیقیِ تولید شده توسط آهنگساز دیگری را داشته باشد و همزمان برای انتخاب کلماتاش به حرف و حس ملودی و کاراکتر صدای خواننده توجه داشته باشد، شاید این کاستی را تا حدی جبران کند. اما این نگاه دقیق بین ترانهسراهای ما نیز بسیار نادر است.
با این مقدمه، قصد داشتم قبل از هر چیز به اهمیت حضور افرادی از جنس «رستاک حلاج» اشاره کنم و در ادامه، چند خطی در حد توان و تجربه، در مورد ترانههای آلبوم «پاییز سال بعد» مینویسم.
این آلبوم شامل دوازده قطعه است که بخش مهمی از آن، ترانههایی است که تواناییهای رستاک را با آنها شناختهام؛ ترانههایی بسیار درست در تکنیک و تألیف و بسیار خلاق در نوآوری و غافلگیری مخاطب جدی موسیقی و ادبیات؛ مخاطبی که -به اعتقاد من- بخش بزرگ هواداران و علاقهمندان آثار او هستند. این بخش آنقدر بزرگ و جدی است که نیازی به تغییر روش برای جذب مخاطب تازه نیست. چون «رستاک» و هنرش را سالها است که از نزدیک دنبال میکنم.
در بخش اول به نقد و آسیبهای جزئی آلبوم اشاره میکنم.
در ترانهی «میبخشمت» که شروع آلبوم است، با نگاه صرف به کلام، شاید با ترانهای از جنس رستاک روبهرو نیستیم. با اینکه کلام کاملاً هوشمندانه و ساده برای موسیقی انتخاب شده اما ادبیاتی نیست که بخش اعظم مخاطب رستاک انتظار شنیدنش را دارند. این اتفاق در یکی دو ترانه دیگر هم با شدتِ کمتر به چشم میخورد.
جسارتی که در کلام «رستاک» وجود دارد، کلام او را تأثیرگذار و متفاوت و خاص میکند. به عنوان مثال، به بیت زیر قبل از ویرایش دقت کنید:
به چی داری زل میزنی
بازم نگاهت به منه
تنها نیومدم ببین
دستام تو دست یه زنه
این بیت به شکل زیر تغییر کرده است:
به چی داری زل میزنی؟
بازم نگاهت به منه
تنها نیومدم ببین
دستام توو دست عشقمه
تغییر کرده است؛ تغییری که علاوه بر حذف جسارت مورد بحث، به تألیف و ساختار و مفهوم نیز آسیب زده است.
زیبایی این بند در این بود که با مفهوم «یک زن معمولی جای تو را گرفته است که از تو زیباتر نیست و مهمتر از همه اینکه این ارتباط ناشی از عشق هم نیست» روبهرو شویم که این مفهومِ زیرکانه برای تحریک احساس معشوق بیان میشود.
از این دو مورد که بگذریم، درصد قابلتوجهی از آلبوم که اکثریت ترانهها است، شامل ادبیاتی ناب و کمیاب در آلبومهای منتشر شده امسال است که الویتاش خود را بر پایه اهمیت به درک و فهم مخاطب گذاشته است؛
ادبیاتی لبریز از خلاقیتهای زبانی و صنایع ادبیِ بجا؛ چرا که بعضی از صنایع ادبی که برای آثار کلاسیک، حُسن مسوب میشوند، برای ترانه عیب به شمار میآیند. برای توضیح این موارد، به چند مثال بسنده میکنم چرا که در این نقد کوتاه، مجالی برای بررسی کامل این موارد نیست.
تبادر:
ریههام خِشخِشاَن پر از برگان
که کلمه «خشخش» در کنار «ریهها» کلمه «خسخس» را به ذهن متبادر میکند و شنونده حتی بی اینکه دلیلاش را بداند، این اتفاق برایش خوشایند است.
تضاد:
هوایی نبودی بفهمی منو
دارم مثل بارون زمین میخورم
که تضاد «هوا» و «زمین» در کنار معنا و کارکرد دیگر این کلمات در بیت، باعث زیبایی بیت شده و از این دست تضادها در متن ترانهها بسیار به چشم میخورد.
تناسب و مراعات نظیر:
عنصر پررنگ دیگر در ترانهها است که تکرار آن باعث ادبیات شخصی شاعر شده است.
تا حال موهاشو از باد میپرسم
یا
موهاش دریا بود، دنیامو زیبا کرد
تناسب بین «مو»، «باد»، «پاییز»، «بارون» و… از این دست هستند و نهایتاً صنایع ادبی کمکاربردتر نیز در ابیات به چشم میخورد.
به عنوان مثال، «مدح شبیه به ذم» که هم باعث غافلگیری مخاطب شعر یا همان معشوق و هم مخاطب اثر که شنونده کار است، میشود:
زیباتر از تو نیست
اما صورتش رویاییه
به این معنا که که ابتدا مخاطب فکر میکند صحبت از عیب و ایراد است اما در ادامه متوجه میشود که میخواهد به حُسن بپردازد.
در بخش فرمی، اتفاقهای تازهای رخ میدهد که ناشی از همزمانی ساخت ملودی و ترانه است و از فرم یکنواخت و تکراری چهارپاره و مثنوی دور است؛ اتفاقهایی مثل مقدمهچینی، فقط و فقط برای رسیدن به ترجیعبند یا chorus با تغییر فرم از چهارپاره به مثنوی و غزل بدون دغدغه رعایت قافیه در جمله پایانی:
اشک تو چشمات وقتی حلقه بست
وقتی حس کردی یه جا قلبت شکست
وقتی روز لعنتی کوتاه بود
هر زمان حس کردی آبان ماه بود
وقتی گوش باد و بارون تیز شد
زندگی کردن ملالانگیز شد
کاسه صبرت اگه لبریز شد
آخر اسفندتم پاییز شد
تازه میفهمی چی کار کردی باهام
و همچنین در پایان اشاره میکنم به ترانه مناسبتی و موضوعی «ایران» که با وجود تکراری بودن سوژه، نگاهی متفاوت و عاشقانه به ایران دارد و این مجال خرق عادت را به شاعر میدهد تا به جای اینکه طبق معمول بگوید
«من تو را ترک نمیکنم» با مقدمهای مناسب میگوید:
هر جای دنیا منو با اسم تو میشناسن
ترکم نکن من پیش تو اهمیت دارم
پرداخت بیشتر به این نکات ریز و تخصصی -چه در تمجید و چه در آسیبشناسی- این آلبوم از مکان و زمان این یادداشت خارج است.
در نهایت امیدوارم سانگرایترهای توانمند و خوش حس و حال و گزیدهکاری از این دست، روز به روز به موسیقی کشور اضافه شوند؛ چرا که حال ترانه ما خوب نیست.
حلاج پیش از هر چیز، شاعر است و موسیقی و صدایش در اختیار ادبیات او است؛ ادبیاتی که جای خالیاش در فضای موسیقی کشور بهشدت احساس میشود.
وجود یک «سانگرایتر» (ترانهسرا/آهنگساز) به معنی واقعی کلمه که در سه بخش موسیقی، ترانه و صدا توانا باشد، یک نعمت است که موسیقی ما به انداره کافی از آن بهرهمند نیست. وقتی این مثلثِ هنری، متساویالاضلاع نیست، این ناهماهنگی در اثر تولیدی به گوش میرسد. اینکه ترانهسرا درک درستی از موسیقیِ تولید شده توسط آهنگساز دیگری را داشته باشد و همزمان برای انتخاب کلماتاش به حرف و حس ملودی و کاراکتر صدای خواننده توجه داشته باشد، شاید این کاستی را تا حدی جبران کند. اما این نگاه دقیق بین ترانهسراهای ما نیز بسیار نادر است.
با این مقدمه، قصد داشتم قبل از هر چیز به اهمیت حضور افرادی از جنس «رستاک حلاج» اشاره کنم و در ادامه، چند خطی در حد توان و تجربه، در مورد ترانههای آلبوم «پاییز سال بعد» مینویسم.
این آلبوم شامل دوازده قطعه است که بخش مهمی از آن، ترانههایی است که تواناییهای رستاک را با آنها شناختهام؛ ترانههایی بسیار درست در تکنیک و تألیف و بسیار خلاق در نوآوری و غافلگیری مخاطب جدی موسیقی و ادبیات؛ مخاطبی که -به اعتقاد من- بخش بزرگ هواداران و علاقهمندان آثار او هستند. این بخش آنقدر بزرگ و جدی است که نیازی به تغییر روش برای جذب مخاطب تازه نیست. چون «رستاک» و هنرش را سالها است که از نزدیک دنبال میکنم.
در بخش اول به نقد و آسیبهای جزئی آلبوم اشاره میکنم.
در ترانهی «میبخشمت» که شروع آلبوم است، با نگاه صرف به کلام، شاید با ترانهای از جنس رستاک روبهرو نیستیم. با اینکه کلام کاملاً هوشمندانه و ساده برای موسیقی انتخاب شده اما ادبیاتی نیست که بخش اعظم مخاطب رستاک انتظار شنیدنش را دارند. این اتفاق در یکی دو ترانه دیگر هم با شدتِ کمتر به چشم میخورد.
جسارتی که در کلام «رستاک» وجود دارد، کلام او را تأثیرگذار و متفاوت و خاص میکند. به عنوان مثال، به بیت زیر قبل از ویرایش دقت کنید:
به چی داری زل میزنی
بازم نگاهت به منه
تنها نیومدم ببین
دستام تو دست یه زنه
این بیت به شکل زیر تغییر کرده است:
به چی داری زل میزنی؟
بازم نگاهت به منه
تنها نیومدم ببین
دستام توو دست عشقمه
تغییر کرده است؛ تغییری که علاوه بر حذف جسارت مورد بحث، به تألیف و ساختار و مفهوم نیز آسیب زده است.
زیبایی این بند در این بود که با مفهوم «یک زن معمولی جای تو را گرفته است که از تو زیباتر نیست و مهمتر از همه اینکه این ارتباط ناشی از عشق هم نیست» روبهرو شویم که این مفهومِ زیرکانه برای تحریک احساس معشوق بیان میشود.
از این دو مورد که بگذریم، درصد قابلتوجهی از آلبوم که اکثریت ترانهها است، شامل ادبیاتی ناب و کمیاب در آلبومهای منتشر شده امسال است که الویتاش خود را بر پایه اهمیت به درک و فهم مخاطب گذاشته است؛
ادبیاتی لبریز از خلاقیتهای زبانی و صنایع ادبیِ بجا؛ چرا که بعضی از صنایع ادبی که برای آثار کلاسیک، حُسن مسوب میشوند، برای ترانه عیب به شمار میآیند. برای توضیح این موارد، به چند مثال بسنده میکنم چرا که در این نقد کوتاه، مجالی برای بررسی کامل این موارد نیست.
تبادر:
ریههام خِشخِشاَن پر از برگان
که کلمه «خشخش» در کنار «ریهها» کلمه «خسخس» را به ذهن متبادر میکند و شنونده حتی بی اینکه دلیلاش را بداند، این اتفاق برایش خوشایند است.
تضاد:
هوایی نبودی بفهمی منو
دارم مثل بارون زمین میخورم
که تضاد «هوا» و «زمین» در کنار معنا و کارکرد دیگر این کلمات در بیت، باعث زیبایی بیت شده و از این دست تضادها در متن ترانهها بسیار به چشم میخورد.
تناسب و مراعات نظیر:
عنصر پررنگ دیگر در ترانهها است که تکرار آن باعث ادبیات شخصی شاعر شده است.
تا حال موهاشو از باد میپرسم
یا
موهاش دریا بود، دنیامو زیبا کرد
تناسب بین «مو»، «باد»، «پاییز»، «بارون» و… از این دست هستند و نهایتاً صنایع ادبی کمکاربردتر نیز در ابیات به چشم میخورد.
به عنوان مثال، «مدح شبیه به ذم» که هم باعث غافلگیری مخاطب شعر یا همان معشوق و هم مخاطب اثر که شنونده کار است، میشود:
زیباتر از تو نیست
اما صورتش رویاییه
به این معنا که که ابتدا مخاطب فکر میکند صحبت از عیب و ایراد است اما در ادامه متوجه میشود که میخواهد به حُسن بپردازد.
در بخش فرمی، اتفاقهای تازهای رخ میدهد که ناشی از همزمانی ساخت ملودی و ترانه است و از فرم یکنواخت و تکراری چهارپاره و مثنوی دور است؛ اتفاقهایی مثل مقدمهچینی، فقط و فقط برای رسیدن به ترجیعبند یا chorus با تغییر فرم از چهارپاره به مثنوی و غزل بدون دغدغه رعایت قافیه در جمله پایانی:
اشک تو چشمات وقتی حلقه بست
وقتی حس کردی یه جا قلبت شکست
وقتی روز لعنتی کوتاه بود
هر زمان حس کردی آبان ماه بود
وقتی گوش باد و بارون تیز شد
زندگی کردن ملالانگیز شد
کاسه صبرت اگه لبریز شد
آخر اسفندتم پاییز شد
تازه میفهمی چی کار کردی باهام
و همچنین در پایان اشاره میکنم به ترانه مناسبتی و موضوعی «ایران» که با وجود تکراری بودن سوژه، نگاهی متفاوت و عاشقانه به ایران دارد و این مجال خرق عادت را به شاعر میدهد تا به جای اینکه طبق معمول بگوید
«من تو را ترک نمیکنم» با مقدمهای مناسب میگوید:
هر جای دنیا منو با اسم تو میشناسن
ترکم نکن من پیش تو اهمیت دارم
پرداخت بیشتر به این نکات ریز و تخصصی -چه در تمجید و چه در آسیبشناسی- این آلبوم از مکان و زمان این یادداشت خارج است.
در نهایت امیدوارم سانگرایترهای توانمند و خوش حس و حال و گزیدهکاری از این دست، روز به روز به موسیقی کشور اضافه شوند؛ چرا که حال ترانه ما خوب نیست.
روتیتر:
پروندهای برای آلبوم «پاییز سال بعد» رستاک حلاج – ۱
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
عکس خبر اول:
خلاصه مطلب:
موسیقی ما – رستاک حلاج یکی از خوبهای موسیقی کشور است و این مهم، فقط بهخاطر صدا، ترانهها و موسیقیاش نیست. اتفاق درست آنجا است که او همهی این فاکتورها را با هم دارد و تأثیرگذاریاش به این خاطر است که تمام این اتفاقات از یک ذهن و تفکر ارائه میشود. حلاج پیش از هر چیز، شاعر است و موسیقی و صدایش در اختیار ادبیات او است؛ ادبیاتی که جای خالیاش در فضای موسیقی کشور بهشدت احساس میشود….
[ad_2]
لینک منبع
ایمیل شما آشکار نمی شود