[ad_1]
گروه فرهنگ: امروز به روایت معتبری، سالروز شهادت امام ابامحمد، حسن بن علی(ع) و از جمله مصائب جانسوز اهل بیت (ع) است که مظلومیت آن امام همام را نیز یادآوری میکند. در این بین، شاعران آئینی هم از جمله اقشاری هستند که این مصیبت عظمی را به سوگ نشستهاند.
مرحوم آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی(مشهور به کمپانی) از جمله بزرگانی است که درباره شأن و مقام و همچنین شهادت آن یگانه معصوم (ع) شعر دارد:
آن شاخ گل که سبز بود در خزان، یکی است
افشانده غنچه گل سرخ از دهان، یکی است
آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد
یاقوت خون ز لعل لب او روان، یکی است
آن لعل درفشان که زمرّد نگار شد
داد از وفا به سوده الماس، جان، یکی است
آن نخل طور کز اثر زهر جانگداز
از فرق تا قدم شده آتشفشان، یکی است
آن شاهباز اوج حقیقت که تیر خصم
نگذاشته ز بال و پر او نشان، یکی است
آن خضر رهنما که شد از آب آتشین
فرمانروای مملکت جاودان یکی است
آن نقطه بسیط محیط رضا که بود
حکمش مدار دائره “کُن، فکان” یکی است
آن جوهر کَرَم که چه سودا به سوده کرد
هرگز نداشت چشم به سود و زیان یکی است
چشم فلک ندیده به جز مجتبی کسی
شایان این معامله، آری همان، یکی است
طوبی مثال گلشن آلعبا بُوَد
ریحانه ی رسول خدا مجتبی بود
و اما یوسف رحیمی هم با تکرار مکرّر عنوان “کریم اهل بیت”، این شعر را به آستان ملکوتی امام مجتبی (ع) تقدیم کرده است و در پایان هم، گذری به کربلا دارد:
جنت، بهارِ پیرهنت، أیّها الکریم
از نور جامه ای به تنت، أیّها الکریم
ای همدم تو زمزمه های زلال وحی
ای جبرئیل همسخنت أیها الکریم
تو مطلع کرامتی و لطف و مهر و جود
پروانه های انجمنت أیها الکریم
نشنید آنکه بر تو روا داشت ناسزا
یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم
اما تو که غریب نواز مدینه ای
هستی غریب در وطنت أیها الکریم
حتی شهادت تو نداده ست خاتمه
بر روضه های دل شِکَنت أیها الکریم
مادر نبود تا که ببیند در آن غروب
تشییع شد چگونه تنت أیها الکریم
بیرون کشید با دل غرق به خون، حسین
هفتاد تیر از بدنت أیها الکریم
شد روضه خوان کشته ی مظلوم کربلا
تابوت و پیکر و کفنت أیها الکریم
آنجا ولی شراره ی غم پُر گُدازه بود
یعنی به جای تیر و کمان نعل تازه بود
این هم شعری از پروانه نجاتی در این مصیبت جانگداز که امام حسن (ع) را “مظلوم کوچه های غریب مدینه” می بیند:
در خانه نیست مثل تو، بی تکیه گاه تر
هرگز ندیده ایم ز تو، بی پناه تر
انگیزه ی گناه نخست است زن، ولی
از همسر تو نیست کسی پُر گناه تر
امشب پُر از هوای غم انگیز گریه ام
اما بقیع هست ز من رو به راه تر
تو وارث شجاعت بازوی حیدری
فرمانده ای نبود ز تو کم سپاه تر
در پرتو درخشش الماس، تشت خون
ترسیم کرده روی تو را هر چه ماه تر
حتی به جسم پرپر تو تیر می زنند
از دشمن تو نیست کسی روسیاه تر
در بین مردمی که تو را می شناختند
از تیرها نبود کسی سر به راه تر
مظلوم کوچه های غریب مدینه ای
از کوفه نیست شهر تو کم اشتباه تر
دیگر غزل به ماتم تو ره نمی برد
زیرا شده است پنجره های نگاه، تر
علی اکبر لطیفیان اما از شاعرانی است که درباره این شهادت عظیم، چندین شعر دارد که به مرور بخشی از دو مورد از آنها اکتفا می کنیم:
گرچه خاکی ست، ولی مرقد او کعبه ماست
نام آن گرچه بقیع است، ولی عرش خداست
حرم کرب و بلا، جلوه بیت الحسن است
حسنیّه است به هرجا که حسینیّه به پا ست
طالع هر که حسینی ست یقینا حسنی ست
که حسین بن علی هم، حسن دوم ماست
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟
که سر و کار غلامان حسن، با زهراست
او در شعر دوم هم، امام حسن (ع) را افتخار آفرینش و تنها سفره دار خاندان عصمت و طهارت (ع) می خواند:
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمی ات خاکسار کرد
مهر تو را بهشت بخواهد نمی دهم
در ماجرای عشق نباید قمار کرد
فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست
وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد
من که به دست هیچکسی رو نمی زنم
نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد
هر چند آفریده خدا چهارده کریم
اما یکی از آن همه را سفره دار کرد
ما را پیاده کرد سر سفره شما
این کشتی حسین که ما را سوار کرد
باید به بازوی حسنی ات دخیل بست
ورنه نمیشود که جمل را مهار کرد
خشمت نیاز نیست در آنجا که میشود
با قاسم تو قافله را تار و مار کرد
ارزان تو را فروخت به حرف معاویه
زهری به کام تشنه تو روزه دار کرد
زهری که می شکافت دل سنگ خاره را
در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد
زهرا شنیده بود تنت تیر میخورد
تابوت را برای همین با جدار کرد.
اکنون نوبت می رسد به کلامی از محمدحسین ملکیان که نگاهی دیگر به صلح امام مجتبی (ع) و شهادت آن امام دارد:
صلح وقتی به معنی صلح است، که پذیرنده سنگری دارد
و اگر صلح را قبول نکرد، پُشتگرمی به لشکری دارد
و اگر پرچم سفید نداشت، یا به یاران خود امید نداشت
سر به زانوی غم اگر که گذاشت، دامن مهر مادری دارد
دامن مادری اگر که نداشت، چاره دیگری اگر که نداشت
باز در اوج بی کسی هایش، سر در آغوش همسری دارد
سنگری نیست، لشگری هم نیست، چند وقتی ست مادری هم نیست
پشت این مرد ظاهرا خالی ست؛ نه … که در پشت، خنجری دارد
همه درها به روی او بسته، همه درها به روی او بسته
همه درها به روی او …؛ اما همچنان رو به غم، دری دارد
زنی آمد میان بیت نشست، کاسه زهر را گرفت به دست
به خیالش که خانه تاریخ، شیشه های مُشجّری دارد
هرچه گشتم میان باطل و حق، هیچ حرفی به غیر جنگ نبود
ای لغتنامه ها قبول کنید، صلح معنای دیگری دارد.
محمدامین سبکبار هم مسموم شدن امام حسن بن علی (ع) و تیرباران شدن پیکر مطهر آن امام همام را اینگونه می بیند:
گل کرده در زمین، کَرَم آسمانی ات
آغوش باز می رسد از مهربانی ات
دارد مرا شبیه خودت پیر می کند
جان برده از تمام تنم، نیمه جانی ات
یوسف ترین سلاله ی تنها تر از همه
سبزی رسیده تا به لب ارغوانی ات
این گرد پیری از اثر خاک کوچه است
بر موی تو نشسته ز فصل جوانی ات
باید که گفت هیئت سیّار مادری
خرج عزا شدی و خدای تو بانی ات
زهر از حرارت جگرت آب می شود
می گرید از شرار غم ناگهانی ات
زینب به پای تشت تو از دست می رود
رو می شود جراحت زخم نهانی ات
آقای زهر خورده، چرا تیر می خوری؟
چیزی نمانده از بدن استخوانی ات.
و اما جواد حیدری هم از زبان امام حسین (ع)، غم شهادت برادر را اینگونه روایت می کند:
زینب بیاور آخرین رخت کفن را
تا که کفن پوشم تن سبز حسن را
خالی ست جای مادرم تا که ببوسد
لبهای سرخ یوسف گل پیرهن را
حیدر بیا فتنه دوباره پا گرفته
بیرون کن از شهر مدینه بیوه زن را
قبل از سفر تا کربلا غارت نمودند
با تیرهای پر ز کینه هستِ من را
عباس را گویید تا بیرون بیارد
آن تیرها که دوخته تابوت و تن را
بیرون کشیدم تیر از پهلویش ای وای
کردم زیارت گوییا امّ الحسن را
پیراهن خود را ز خون او بشویید
حرفی از این تشییع با زینب نگویید
این نیز، بخشی از شعر مسعود اصلانی درباره شهادت دومین امام معصوم (ع) است:
ابری شدم به نیت باران شدن فقط
مور آمدم برای سلیمان شدن فقط
باید ز گوشه چشم تو کاری بزرگ خواست
چیزی شبیه حضرت سلمان شدن فقط
باید به شیعه بودن خود افتخار کرد
راضی نمی شوم به مسلمان شدن فقط
در خانه کریم کفایت نمی کند
یک لقمه نان گرفتن و مهمان شدن فقط
این لطف فاطمه است و عشق است تا ابد
سرمست از نوای حسن جان شدن فقط
فکری برای پر زدن بال من کنید
من را اسیر زلف امام حسن کنید
آقا شنیده ام جگرت شعله ور شده
بی کس شدی و ناله تو بی اثر شده
پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش
خون لخته های روی لبت بیشتر شده
یک چشم خواهرت به تو یک چشم بین تشت
تشت مقابلت، پُرِ خون جگر شده
ای وای از مصیبت تابوت و دفن تو
وای از هجوم تیر و تن و چشم تر شده
موی سپید و کوچه و تابوت و زهر و تیر
دوران غربت حسن اینگونه سر شده.
این نیز، تنها دو بیت است از شعر سعید توفیقی درباره مظلومیت کریم اهل بیت (ع) و شهادت او به دست همسرش:
همان کسی که غریبانه باز مسموم است
به دست همسر خود در میان خانه خویش
پرستویی است مهاجر ولی شکسته پر است
و زخم خورده فتاده کنار لانه ی خویش
و اکنون این گفتار را با شعری با عنوان مصیبت عظمی، از حاج رضا فلاح، متخلص به امین به پایان می آوریم؛ شعری که با تسلیت این مصیبت به حضرت بقیت الله الاعظم (عج) به پایان می رسد:
سخن دارم، سخنها با مدینه
سخن از داغهای روی سینه
سخن از سوز و ساز و درد شیعه
سخن از دشمن نامرد شیعه
کجا یارای گفتن در زبان است
که سوز سینه ها، آتشفشان است
مدینه باز کن لب بر سخن، باز
به ما کن شکوه های خویش ابراز
بگو از رحلت پیغمبر عشق
بگو از دردهای حیدر عشق
بگو از غربت مولای عالم
پس از هجر نبیُّ اللّه اعظم
بگو از کوچه های تنگ و باریک
بگو از گلشن ویران و تاریک
بگو از سیلی خصم ولایت
ز یاس پَرپرِگلزار عصمت
بگو از سبزپوش کوچه هایت
ز داغ جانگداز مجتبایت
چرا شد پیکرش در پیش باران
به جای لاله باران، تیر باران
مگر سمّی که نوشید از عداوت
شد از آن قسمتش فیض شهادت
دل دشمن نشد راضی به این حدّ
که باید تیر بر تابوت او زد
خدایا این مصیبت بس که عظماست
تویی آگه چگونه حال زهراست
«امین» از این غم جانسوز، فریاد
در این ماتم به مهدی تسلیت باد
مرحوم آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی(مشهور به کمپانی) از جمله بزرگانی است که درباره شأن و مقام و همچنین شهادت آن یگانه معصوم (ع) شعر دارد:
آن شاخ گل که سبز بود در خزان، یکی است
افشانده غنچه گل سرخ از دهان، یکی است
آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد
یاقوت خون ز لعل لب او روان، یکی است
آن لعل درفشان که زمرّد نگار شد
داد از وفا به سوده الماس، جان، یکی است
آن نخل طور کز اثر زهر جانگداز
از فرق تا قدم شده آتشفشان، یکی است
آن شاهباز اوج حقیقت که تیر خصم
نگذاشته ز بال و پر او نشان، یکی است
آن خضر رهنما که شد از آب آتشین
فرمانروای مملکت جاودان یکی است
آن نقطه بسیط محیط رضا که بود
حکمش مدار دائره “کُن، فکان” یکی است
آن جوهر کَرَم که چه سودا به سوده کرد
هرگز نداشت چشم به سود و زیان یکی است
چشم فلک ندیده به جز مجتبی کسی
شایان این معامله، آری همان، یکی است
طوبی مثال گلشن آلعبا بُوَد
ریحانه ی رسول خدا مجتبی بود
و اما یوسف رحیمی هم با تکرار مکرّر عنوان “کریم اهل بیت”، این شعر را به آستان ملکوتی امام مجتبی (ع) تقدیم کرده است و در پایان هم، گذری به کربلا دارد:
جنت، بهارِ پیرهنت، أیّها الکریم
از نور جامه ای به تنت، أیّها الکریم
ای همدم تو زمزمه های زلال وحی
ای جبرئیل همسخنت أیها الکریم
تو مطلع کرامتی و لطف و مهر و جود
پروانه های انجمنت أیها الکریم
نشنید آنکه بر تو روا داشت ناسزا
یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم
اما تو که غریب نواز مدینه ای
هستی غریب در وطنت أیها الکریم
حتی شهادت تو نداده ست خاتمه
بر روضه های دل شِکَنت أیها الکریم
مادر نبود تا که ببیند در آن غروب
تشییع شد چگونه تنت أیها الکریم
بیرون کشید با دل غرق به خون، حسین
هفتاد تیر از بدنت أیها الکریم
شد روضه خوان کشته ی مظلوم کربلا
تابوت و پیکر و کفنت أیها الکریم
آنجا ولی شراره ی غم پُر گُدازه بود
یعنی به جای تیر و کمان نعل تازه بود
این هم شعری از پروانه نجاتی در این مصیبت جانگداز که امام حسن (ع) را “مظلوم کوچه های غریب مدینه” می بیند:
در خانه نیست مثل تو، بی تکیه گاه تر
هرگز ندیده ایم ز تو، بی پناه تر
انگیزه ی گناه نخست است زن، ولی
از همسر تو نیست کسی پُر گناه تر
امشب پُر از هوای غم انگیز گریه ام
اما بقیع هست ز من رو به راه تر
تو وارث شجاعت بازوی حیدری
فرمانده ای نبود ز تو کم سپاه تر
در پرتو درخشش الماس، تشت خون
ترسیم کرده روی تو را هر چه ماه تر
حتی به جسم پرپر تو تیر می زنند
از دشمن تو نیست کسی روسیاه تر
در بین مردمی که تو را می شناختند
از تیرها نبود کسی سر به راه تر
مظلوم کوچه های غریب مدینه ای
از کوفه نیست شهر تو کم اشتباه تر
دیگر غزل به ماتم تو ره نمی برد
زیرا شده است پنجره های نگاه، تر
علی اکبر لطیفیان اما از شاعرانی است که درباره این شهادت عظیم، چندین شعر دارد که به مرور بخشی از دو مورد از آنها اکتفا می کنیم:
گرچه خاکی ست، ولی مرقد او کعبه ماست
نام آن گرچه بقیع است، ولی عرش خداست
حرم کرب و بلا، جلوه بیت الحسن است
حسنیّه است به هرجا که حسینیّه به پا ست
طالع هر که حسینی ست یقینا حسنی ست
که حسین بن علی هم، حسن دوم ماست
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟
که سر و کار غلامان حسن، با زهراست
او در شعر دوم هم، امام حسن (ع) را افتخار آفرینش و تنها سفره دار خاندان عصمت و طهارت (ع) می خواند:
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمی ات خاکسار کرد
مهر تو را بهشت بخواهد نمی دهم
در ماجرای عشق نباید قمار کرد
فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست
وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد
من که به دست هیچکسی رو نمی زنم
نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد
هر چند آفریده خدا چهارده کریم
اما یکی از آن همه را سفره دار کرد
ما را پیاده کرد سر سفره شما
این کشتی حسین که ما را سوار کرد
باید به بازوی حسنی ات دخیل بست
ورنه نمیشود که جمل را مهار کرد
خشمت نیاز نیست در آنجا که میشود
با قاسم تو قافله را تار و مار کرد
ارزان تو را فروخت به حرف معاویه
زهری به کام تشنه تو روزه دار کرد
زهری که می شکافت دل سنگ خاره را
در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد
زهرا شنیده بود تنت تیر میخورد
تابوت را برای همین با جدار کرد.
اکنون نوبت می رسد به کلامی از محمدحسین ملکیان که نگاهی دیگر به صلح امام مجتبی (ع) و شهادت آن امام دارد:
صلح وقتی به معنی صلح است، که پذیرنده سنگری دارد
و اگر صلح را قبول نکرد، پُشتگرمی به لشکری دارد
و اگر پرچم سفید نداشت، یا به یاران خود امید نداشت
سر به زانوی غم اگر که گذاشت، دامن مهر مادری دارد
دامن مادری اگر که نداشت، چاره دیگری اگر که نداشت
باز در اوج بی کسی هایش، سر در آغوش همسری دارد
سنگری نیست، لشگری هم نیست، چند وقتی ست مادری هم نیست
پشت این مرد ظاهرا خالی ست؛ نه … که در پشت، خنجری دارد
همه درها به روی او بسته، همه درها به روی او بسته
همه درها به روی او …؛ اما همچنان رو به غم، دری دارد
زنی آمد میان بیت نشست، کاسه زهر را گرفت به دست
به خیالش که خانه تاریخ، شیشه های مُشجّری دارد
هرچه گشتم میان باطل و حق، هیچ حرفی به غیر جنگ نبود
ای لغتنامه ها قبول کنید، صلح معنای دیگری دارد.
محمدامین سبکبار هم مسموم شدن امام حسن بن علی (ع) و تیرباران شدن پیکر مطهر آن امام همام را اینگونه می بیند:
گل کرده در زمین، کَرَم آسمانی ات
آغوش باز می رسد از مهربانی ات
دارد مرا شبیه خودت پیر می کند
جان برده از تمام تنم، نیمه جانی ات
یوسف ترین سلاله ی تنها تر از همه
سبزی رسیده تا به لب ارغوانی ات
این گرد پیری از اثر خاک کوچه است
بر موی تو نشسته ز فصل جوانی ات
باید که گفت هیئت سیّار مادری
خرج عزا شدی و خدای تو بانی ات
زهر از حرارت جگرت آب می شود
می گرید از شرار غم ناگهانی ات
زینب به پای تشت تو از دست می رود
رو می شود جراحت زخم نهانی ات
آقای زهر خورده، چرا تیر می خوری؟
چیزی نمانده از بدن استخوانی ات.
و اما جواد حیدری هم از زبان امام حسین (ع)، غم شهادت برادر را اینگونه روایت می کند:
زینب بیاور آخرین رخت کفن را
تا که کفن پوشم تن سبز حسن را
خالی ست جای مادرم تا که ببوسد
لبهای سرخ یوسف گل پیرهن را
حیدر بیا فتنه دوباره پا گرفته
بیرون کن از شهر مدینه بیوه زن را
قبل از سفر تا کربلا غارت نمودند
با تیرهای پر ز کینه هستِ من را
عباس را گویید تا بیرون بیارد
آن تیرها که دوخته تابوت و تن را
بیرون کشیدم تیر از پهلویش ای وای
کردم زیارت گوییا امّ الحسن را
پیراهن خود را ز خون او بشویید
حرفی از این تشییع با زینب نگویید
این نیز، بخشی از شعر مسعود اصلانی درباره شهادت دومین امام معصوم (ع) است:
ابری شدم به نیت باران شدن فقط
مور آمدم برای سلیمان شدن فقط
باید ز گوشه چشم تو کاری بزرگ خواست
چیزی شبیه حضرت سلمان شدن فقط
باید به شیعه بودن خود افتخار کرد
راضی نمی شوم به مسلمان شدن فقط
در خانه کریم کفایت نمی کند
یک لقمه نان گرفتن و مهمان شدن فقط
این لطف فاطمه است و عشق است تا ابد
سرمست از نوای حسن جان شدن فقط
فکری برای پر زدن بال من کنید
من را اسیر زلف امام حسن کنید
آقا شنیده ام جگرت شعله ور شده
بی کس شدی و ناله تو بی اثر شده
پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش
خون لخته های روی لبت بیشتر شده
یک چشم خواهرت به تو یک چشم بین تشت
تشت مقابلت، پُرِ خون جگر شده
ای وای از مصیبت تابوت و دفن تو
وای از هجوم تیر و تن و چشم تر شده
موی سپید و کوچه و تابوت و زهر و تیر
دوران غربت حسن اینگونه سر شده.
این نیز، تنها دو بیت است از شعر سعید توفیقی درباره مظلومیت کریم اهل بیت (ع) و شهادت او به دست همسرش:
همان کسی که غریبانه باز مسموم است
به دست همسر خود در میان خانه خویش
پرستویی است مهاجر ولی شکسته پر است
و زخم خورده فتاده کنار لانه ی خویش
و اکنون این گفتار را با شعری با عنوان مصیبت عظمی، از حاج رضا فلاح، متخلص به امین به پایان می آوریم؛ شعری که با تسلیت این مصیبت به حضرت بقیت الله الاعظم (عج) به پایان می رسد:
سخن دارم، سخنها با مدینه
سخن از داغهای روی سینه
سخن از سوز و ساز و درد شیعه
سخن از دشمن نامرد شیعه
کجا یارای گفتن در زبان است
که سوز سینه ها، آتشفشان است
مدینه باز کن لب بر سخن، باز
به ما کن شکوه های خویش ابراز
بگو از رحلت پیغمبر عشق
بگو از دردهای حیدر عشق
بگو از غربت مولای عالم
پس از هجر نبیُّ اللّه اعظم
بگو از کوچه های تنگ و باریک
بگو از گلشن ویران و تاریک
بگو از سیلی خصم ولایت
ز یاس پَرپرِگلزار عصمت
بگو از سبزپوش کوچه هایت
ز داغ جانگداز مجتبایت
چرا شد پیکرش در پیش باران
به جای لاله باران، تیر باران
مگر سمّی که نوشید از عداوت
شد از آن قسمتش فیض شهادت
دل دشمن نشد راضی به این حدّ
که باید تیر بر تابوت او زد
خدایا این مصیبت بس که عظماست
تویی آگه چگونه حال زهراست
«امین» از این غم جانسوز، فریاد
در این ماتم به مهدی تسلیت باد
منبع:
خبرگزاری مهر
دسته بندی مطلب:
[ad_2]
لینک منبع
ایمیل شما آشکار نمی شود