[ad_1]
موسیقی ما – ارکستر فیلارمونیک تهران از آن ارکسترهایی است که که هی هست و هی نیست! تا میآیی دربارۀ بودنش فکر کنی و از آن لذت ببری، میبینی که خبر بسته شدن و از هم پاشیدن اعضای گروهش میرسد، هربار به شکلی، و هربار با رهبری.
هرگز اولین باری که به دفتر این ارکستر مراجعه کردم را یادم نمیرود و نمیدانم هنوز هم ارکستر فیلارمونیک تهران اصلاً ساختمانی از آن خود دارد یا نه، اما پانزده سال پیش وقتی برای تهیۀ گزارش به ساختمانی قدیمی و دلگیر، چسبیده به هتل رودکی مراجعه کردم باز هم اوضاع این ارکستر لنگ در هوا بود و معلوم نبود که کاملاً فعال است یا کاملاً تعطیل. البته در آن سالها فاصلۀ این دو وضعیت متناقض خیلی زود به حداقل رسید و ارکستر تا چندین سال تعطیل شد تا سالهای اخیر که هر از چندگاهی برنامههایی توسط آن اجرا شد. با این وجود هرگز ارکستر فیلارمونیک تهران جایی در جغرافیای شنیداری من نداشت و تنها نامی بود از جادهای که هرگز گذارم به آن نیفتاده بود یا بهتر بگویم اصلاً ترغیب نشده بودم تا به تماشای برنامهای از آن بنشینم. اما همۀ این احوالات تا پیش از شب گذشته و اجرای حیرتانگیز این ارکستر نازنین به رهبری آرش گوران بود. از این به بعد ارکستر فیلارمونیک تهران جایی همچون جادۀ ماسال دارد در نقشۀ ایران برای من.
تبلیغ ارکستر این بود؛ اجرای آثاری از سالهای دهۀ ۶۰ و ۹۰ میلادی! با حضور یک سولیست ویلن اوکراینی به نام دیمیترو تکاچنکو. همین کافی بود تا برای حضور در این کنسرت برنامهریزی کنم. در انبوه اجراهای پاپ، شنیدن اجرای زندۀ قطعاتی ارکسترال در حال و هوای چهار-پنج دهه پیش، میتوانست بسیار مفرح باشد. با این وجود همچون تماشاگر همیشگی برنامههای یک ارکستر که قرار است طیفی از قطعات ارکسترال را در بهترین حالت ژوست بنوازد به تالار وحدت رفتم و برنامۀ ذهنیام صرفاً حضور در یک فضای موسیقی ارکسترال بود؛ برنامهای که خیلی زود بهم ریخت.
ارکستر نسبتاً جمع و جور به دور از جلوهگری روی سن آمد و بعد آرش گوران در مقام رهبر ارکستر روی سن حاضر شد که در انبوه تشویقهای هواداران کارش را شروع کرد.
کنسرت که قرار بود اجرای سه قطعه از آهنگسازان روس باشد، با اجرای قطعهای از رودیون شدرین و اجرای سوییت مجلسی برای ویولن، هارپ، آکاردئون و کنترباس در پنج بخش آغاز شد. نام این آهنگساز روس را که هنوز در قید حیات است و آثار معروفی هم دارد نشنیده بودم اما به محض آغاز پیشدرآمد، قطعه مرا با خود به جایی در دوردست برد و به قول ما روزنامهنگارها، هوکش را گردنم انداخت. نکتۀ ویژۀ این حال خوش ارکستر بعد از گذشت دقایقی از اجرا فاش شد؛ تکتک نتهایی که این ارکستر مینواخت بسیار تمرینشده بودند، آنچنان که برای نوازندگان آن درونی شده و حالا چنین گوشنواز به سمع تماشاگران میرسید. آنهم دربارۀ قطعات روسی و مدرن این دهه که همچون استادان خود یعنی امثال شوستاکوییچ تماماً در بالاترین و زیرترین اوکتاوها که خطر گوشخراش شدنشان بالا است سروده شدهاند. حالا ارکستر فیلارمونیک تهران که مانور اصلیاش را روی سازهای زهی گذاشته بود، از حضور آکاردئون و هارپ و شاید یکی دو ساز مختصر دیگر بهره میگرفت که البته حضور همۀ آنها هم باعث نشد تا این پیور بودن صدای زهیها و حال خوش و اصیلی را که رغم زده بودند از بین برود.
اگر شما هم از سری شنوندگان ایرانی موسیقی کلاسیک آن هم به صورت زنده هستید، حتماً بارها و بارها قطعات تکراری از بتهوون و موتسارت و برامس و کارل ارف آن هم با اجراهایی بسیار شبیه هم، هر سال هرسال شنیدهاید و چه بسا که این اواخر در رودربایستی خودتان برای لذت بردن از آنها هم ماندهاید. راستش هماینکه ارکستری هست که برنامهاش این است که شما را به پلهای بالاتر از لذت شنیداری موسیقی کلاسیک برساند و ضمناً گوش شما هم برایش مهم باشد، خود به خود بسیار محترم است. حالا اگر در انتخاب رپرتوار اینطور خوشسلیقگی هم کند که دیگر نور علی نور است. از جمله بهترینهای این شب، اجرای سمفونی مجلسی شوستاکوییچ برای سازهای زهی (اپوس ۱۱۰ آ) بود که میتوانم از آن به عنوان نقطۀ اوج کنسرت یاد کنم. بیادماندنی، دقیق و خاطرهساز. و این پایان بخش اول کنسرت بود. در بخش دوم هم قطعه “بیا” (come in) اثر ولادیمیر مارتینف برای سلوی ویولن و ارکستر زهی اجرا شد. قطعهای نسبتا طولانی در ۱۲ بخش با تکنوازی نوازندۀ میهمان اوکراینی که اجرایی بسیار حرفهای داشت و لحن نوازندگیاش کاملا روس بود؛ با شدت بیشتر در آرشهکشی و مکثهای طولانیتر بین نتها.
حضور نوازندگان ویرچوز و صاحب نامی چون مازیار ظهیرالدینی، بهنام ابوالقاسم، تینا جامه گرمی و البته پانیذ فریوسفی هم به ارکستر شخصیت بهتر و بالاتری داده بود. هرچند اتفاق خوب در این اجرا -و احتمالاً این ارکستر- اجتناب از تکرار نامهای همیشگی نوازندگان ارکسترال بود که گویی همۀ موسیقیدانان ایران یک ارکسترند و تنها اسامی مختلف هر از گاهی روی ارکسترهایشان گذاشته میشود. خوشبختانه نامهای جدید در این اجرا کم نبودند و شادابی و جوانی در میان نوازندگان آن به چشم میآمد.
اگر حواشی هم برایتان جذاب است باید چند نکتهای را یادآور شم. اول اجرای تحسینبرانگیز و البته فروتنانۀ قطعات بیز توسط نوازندۀ میهمان دیمیترو کوچنکو بود. او در پایان و پس از تشویقهای بیامان تماشاگران، به جلوی سن آمد و چندین و چند قطعه را به صورت تکنوازی نواخت. اجرایی که حدوداً ده دقیقه به طول انجامید و نفس تماشاگران را حبس کرد چرا که تنها با یک ساز، سالن و همۀ فضای آن را با موسیقیاش از آن خود کرد.
همچنین بگویم که بعد از اجرا با فریدون شهبازیان عزیز همکلام شدم و خوانندۀ آثار اخیرش خانم هنگامه بهشتی که هر دو از این اجرای تمیز به وجد آمده بودند.
همینطور باید از بروشور بسیار کامل و کارشدۀ این کنسرت بگویم که در واقع کتابچۀ کوچک دوزبانهای بود با تمامی اطلاعاتی که یک تماشاگر حرفهای نیاز دارد دربارۀ یک ارکستر و اجرا بداند که خود غنیمتی است و دست مریزاد دارد.
از اینها گذشته، شیوۀ رهبری آرش گوران جوان برای ارکستر واقعاً تماشایی و حسبرانگیز بود، گویی بال درآورده بود و همزمان با رهبری ارکستر پرواز میکرد. به خصوص اینکه هیچ پارتیتوری هم به عنوان کانداکتور جلوی رویش نبود و این فضای آزادتری را برای رهبری شاعرانه به او داده بود. به نظرم بد نیست که در تصاویر سینمایی هم از حضور او استفاده شود، چرا که آنقدر با حس و عشق در حال رهبری بود که به خوبی حس قطعات و ارکستر را به تماشاگر منتقل میکرد.
شاید تنها ضعف این کنسرت را باید در عدم تبلیغات کافی برای آن دانست که باعث خالی ماندن تعدادی از صندلیهای طبقۀ همکف تالار وحدت شد، هرچند اجرای بلافاصله آن بعد از تعصیلات میتواند یکی از مسببین اصلی این مساله باشد. به هرحال امیدوارم این بار ارکستر فیلارمونیک تهران نامش و کارش مانا باشد و با همین گروه و تیمورک عالی به کارش ادامه دهد و ما هم برویم و ببینیم و گوش کنیم و بیاموزیم.
هرگز اولین باری که به دفتر این ارکستر مراجعه کردم را یادم نمیرود و نمیدانم هنوز هم ارکستر فیلارمونیک تهران اصلاً ساختمانی از آن خود دارد یا نه، اما پانزده سال پیش وقتی برای تهیۀ گزارش به ساختمانی قدیمی و دلگیر، چسبیده به هتل رودکی مراجعه کردم باز هم اوضاع این ارکستر لنگ در هوا بود و معلوم نبود که کاملاً فعال است یا کاملاً تعطیل. البته در آن سالها فاصلۀ این دو وضعیت متناقض خیلی زود به حداقل رسید و ارکستر تا چندین سال تعطیل شد تا سالهای اخیر که هر از چندگاهی برنامههایی توسط آن اجرا شد. با این وجود هرگز ارکستر فیلارمونیک تهران جایی در جغرافیای شنیداری من نداشت و تنها نامی بود از جادهای که هرگز گذارم به آن نیفتاده بود یا بهتر بگویم اصلاً ترغیب نشده بودم تا به تماشای برنامهای از آن بنشینم. اما همۀ این احوالات تا پیش از شب گذشته و اجرای حیرتانگیز این ارکستر نازنین به رهبری آرش گوران بود. از این به بعد ارکستر فیلارمونیک تهران جایی همچون جادۀ ماسال دارد در نقشۀ ایران برای من.
تبلیغ ارکستر این بود؛ اجرای آثاری از سالهای دهۀ ۶۰ و ۹۰ میلادی! با حضور یک سولیست ویلن اوکراینی به نام دیمیترو تکاچنکو. همین کافی بود تا برای حضور در این کنسرت برنامهریزی کنم. در انبوه اجراهای پاپ، شنیدن اجرای زندۀ قطعاتی ارکسترال در حال و هوای چهار-پنج دهه پیش، میتوانست بسیار مفرح باشد. با این وجود همچون تماشاگر همیشگی برنامههای یک ارکستر که قرار است طیفی از قطعات ارکسترال را در بهترین حالت ژوست بنوازد به تالار وحدت رفتم و برنامۀ ذهنیام صرفاً حضور در یک فضای موسیقی ارکسترال بود؛ برنامهای که خیلی زود بهم ریخت.
ارکستر نسبتاً جمع و جور به دور از جلوهگری روی سن آمد و بعد آرش گوران در مقام رهبر ارکستر روی سن حاضر شد که در انبوه تشویقهای هواداران کارش را شروع کرد.
کنسرت که قرار بود اجرای سه قطعه از آهنگسازان روس باشد، با اجرای قطعهای از رودیون شدرین و اجرای سوییت مجلسی برای ویولن، هارپ، آکاردئون و کنترباس در پنج بخش آغاز شد. نام این آهنگساز روس را که هنوز در قید حیات است و آثار معروفی هم دارد نشنیده بودم اما به محض آغاز پیشدرآمد، قطعه مرا با خود به جایی در دوردست برد و به قول ما روزنامهنگارها، هوکش را گردنم انداخت. نکتۀ ویژۀ این حال خوش ارکستر بعد از گذشت دقایقی از اجرا فاش شد؛ تکتک نتهایی که این ارکستر مینواخت بسیار تمرینشده بودند، آنچنان که برای نوازندگان آن درونی شده و حالا چنین گوشنواز به سمع تماشاگران میرسید. آنهم دربارۀ قطعات روسی و مدرن این دهه که همچون استادان خود یعنی امثال شوستاکوییچ تماماً در بالاترین و زیرترین اوکتاوها که خطر گوشخراش شدنشان بالا است سروده شدهاند. حالا ارکستر فیلارمونیک تهران که مانور اصلیاش را روی سازهای زهی گذاشته بود، از حضور آکاردئون و هارپ و شاید یکی دو ساز مختصر دیگر بهره میگرفت که البته حضور همۀ آنها هم باعث نشد تا این پیور بودن صدای زهیها و حال خوش و اصیلی را که رغم زده بودند از بین برود.
اگر شما هم از سری شنوندگان ایرانی موسیقی کلاسیک آن هم به صورت زنده هستید، حتماً بارها و بارها قطعات تکراری از بتهوون و موتسارت و برامس و کارل ارف آن هم با اجراهایی بسیار شبیه هم، هر سال هرسال شنیدهاید و چه بسا که این اواخر در رودربایستی خودتان برای لذت بردن از آنها هم ماندهاید. راستش هماینکه ارکستری هست که برنامهاش این است که شما را به پلهای بالاتر از لذت شنیداری موسیقی کلاسیک برساند و ضمناً گوش شما هم برایش مهم باشد، خود به خود بسیار محترم است. حالا اگر در انتخاب رپرتوار اینطور خوشسلیقگی هم کند که دیگر نور علی نور است. از جمله بهترینهای این شب، اجرای سمفونی مجلسی شوستاکوییچ برای سازهای زهی (اپوس ۱۱۰ آ) بود که میتوانم از آن به عنوان نقطۀ اوج کنسرت یاد کنم. بیادماندنی، دقیق و خاطرهساز. و این پایان بخش اول کنسرت بود. در بخش دوم هم قطعه “بیا” (come in) اثر ولادیمیر مارتینف برای سلوی ویولن و ارکستر زهی اجرا شد. قطعهای نسبتا طولانی در ۱۲ بخش با تکنوازی نوازندۀ میهمان اوکراینی که اجرایی بسیار حرفهای داشت و لحن نوازندگیاش کاملا روس بود؛ با شدت بیشتر در آرشهکشی و مکثهای طولانیتر بین نتها.
حضور نوازندگان ویرچوز و صاحب نامی چون مازیار ظهیرالدینی، بهنام ابوالقاسم، تینا جامه گرمی و البته پانیذ فریوسفی هم به ارکستر شخصیت بهتر و بالاتری داده بود. هرچند اتفاق خوب در این اجرا -و احتمالاً این ارکستر- اجتناب از تکرار نامهای همیشگی نوازندگان ارکسترال بود که گویی همۀ موسیقیدانان ایران یک ارکسترند و تنها اسامی مختلف هر از گاهی روی ارکسترهایشان گذاشته میشود. خوشبختانه نامهای جدید در این اجرا کم نبودند و شادابی و جوانی در میان نوازندگان آن به چشم میآمد.
اگر حواشی هم برایتان جذاب است باید چند نکتهای را یادآور شم. اول اجرای تحسینبرانگیز و البته فروتنانۀ قطعات بیز توسط نوازندۀ میهمان دیمیترو کوچنکو بود. او در پایان و پس از تشویقهای بیامان تماشاگران، به جلوی سن آمد و چندین و چند قطعه را به صورت تکنوازی نواخت. اجرایی که حدوداً ده دقیقه به طول انجامید و نفس تماشاگران را حبس کرد چرا که تنها با یک ساز، سالن و همۀ فضای آن را با موسیقیاش از آن خود کرد.
همچنین بگویم که بعد از اجرا با فریدون شهبازیان عزیز همکلام شدم و خوانندۀ آثار اخیرش خانم هنگامه بهشتی که هر دو از این اجرای تمیز به وجد آمده بودند.
همینطور باید از بروشور بسیار کامل و کارشدۀ این کنسرت بگویم که در واقع کتابچۀ کوچک دوزبانهای بود با تمامی اطلاعاتی که یک تماشاگر حرفهای نیاز دارد دربارۀ یک ارکستر و اجرا بداند که خود غنیمتی است و دست مریزاد دارد.
از اینها گذشته، شیوۀ رهبری آرش گوران جوان برای ارکستر واقعاً تماشایی و حسبرانگیز بود، گویی بال درآورده بود و همزمان با رهبری ارکستر پرواز میکرد. به خصوص اینکه هیچ پارتیتوری هم به عنوان کانداکتور جلوی رویش نبود و این فضای آزادتری را برای رهبری شاعرانه به او داده بود. به نظرم بد نیست که در تصاویر سینمایی هم از حضور او استفاده شود، چرا که آنقدر با حس و عشق در حال رهبری بود که به خوبی حس قطعات و ارکستر را به تماشاگر منتقل میکرد.
شاید تنها ضعف این کنسرت را باید در عدم تبلیغات کافی برای آن دانست که باعث خالی ماندن تعدادی از صندلیهای طبقۀ همکف تالار وحدت شد، هرچند اجرای بلافاصله آن بعد از تعصیلات میتواند یکی از مسببین اصلی این مساله باشد. به هرحال امیدوارم این بار ارکستر فیلارمونیک تهران نامش و کارش مانا باشد و با همین گروه و تیمورک عالی به کارش ادامه دهد و ما هم برویم و ببینیم و گوش کنیم و بیاموزیم.
روتیتر:
نگاهی به اجرای اخیر ارکستر فیلارمونیک تهران به رهبری «آرش گوران»
منبع:
موسیقی ما
عکس خبر اول:
خلاصه مطلب:
+ عکسهای «سارا عبداللهی» از این اجرا
موسیقی ما – ارکستر فیلارمونیک تهران از آن ارکسترهایی است که که هی هست و هی نیست! تا میآیی دربارۀ بودنش فکر کنی و از آن لذت ببری، میبینی که خبر بسته شدن و از هم پاشیدن اعضای گروهش میرسد، هربار به شکلی، و هربار با رهبری. هرگز اولین باری که به دفتر این ارکستر مراجعه کردم را یادم نمیرود و نمیدانم هنوز هم ارکستر فیلارمونیک تهران اصلاً ساختمانی از آن خود دارد یا نه، اما پانزده سال پیش وقتی برای تهیۀ گزارش به ساختمانی قدیمی و دلگیر، چسبیده به هتل رودکی مراجعه کردم…
[ad_2]
لینک منبع
ایمیل شما آشکار نمی شود